ریحانه  جون ـــنبضـــ منریحانه جون ـــنبضـــ من، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 15 روز سن داره
محمد طاها جون ـــنبضـــ منمحمد طاها جون ـــنبضـــ من، تا این لحظه: 6 سال و 11 ماه و 21 روز سن داره
محمدصدرا ـــنبضـــ منمحمدصدرا ـــنبضـــ من، تا این لحظه: 1 سال و 3 ماه و 4 روز سن داره

♥ریحانه گردو _ طاها بادوم _ صدرا فندق ـنبضـ زندگی مامان و بابا♥

یا الله،یا رحمن، یا رحیم،ثبت قلبی علی دینک

خیلی دلم گرفته

دیشب ریحانه نفسمو خوابوندم ولی قند عسل هنوز بیدار بود جلوی نیم پله اشپزخونه نشسته بودم و طاها بازی میکرد طبق معمول از  نیم پله اشپزخونه امد پایین بیاد ولی باسر امد و بینی اش خون امد چه گریه ای میکرد منم شروع کردم به اروم کردنش .بابا با صدای گریه اش بیدار شد و پرسید چی  شده گفتم هیچی بخواب . اگه میگفتم هول میکرد خودمم خیلی ترسیدم بینی اش را پاک کردم و ارومش کردم  و خوابوندمش.  صبح یه سرچی تو نت زدم و خیالم راحت شد بابا هم بیدار شد ماجرا رو بهش گفتم. گفت دماغش ضربه خورده حتما ولی من مصر بودم بینی اش نخورد کله اش فقط ضرب دید. خلاصه این پیشامد بینهایت بد بود. خدا برای هیچ مادری نیاره. ...
24 دی 1396

بازیگوشی های قند عسل

طاهاجونم اگه در دستشویی یا حموم باز باشه اینقدر ذوق میکنی که نگو . در دستشویی که باز نمیمونه مگر اینکه یکی بره دستاشو بشوره با سرعت چون جت چهار دست و پا به سمتش میدویی امروز دستم بند بود و در حموم باز دیدم صدات نمیاد هی صدات کردم ابجی هم مدرسه بود دیدم در حموم باز بوده و رفتی داری با دمپایی کاسه حموم و عروسکای حمومت بازی میکنی هرچی صدات کردم که یه عکس ازت بگیرم بطرفم بر نگشتی منم اوردمت بیرون. یکی دیگه از علاقه های شما ماشین لباسشویی هست که اگه روشن باشه همینطور مات و مبهوت بهش نگاه میکنی دیروز که رفتی تو ماشین لباسشویی منم تا اومدم ازت عکس بگیرم اومدی بیرون    به سیم برق و پریز برق هم بشدت علاقه داری...
23 دی 1396

قربون نوه ام برم از الان

دخترم وقتی داداشی بدنیا امد برای اینکه حسودی نکنی گفتیم ما شمارو بیشتر از داداشی دوست داریم چون از خدا خواستیم بچه اولمون دختر باشه شما بدنیا امدی داداشی رو بعد از شما از خدا خواستیم. امروز میگی من بزرگ شدم دوست دارم بچه اولمو خدا بهم پسر بده گفتم عزیزم هرچی خواست خدا باشه میده .گفتی مگه شما نمیخواستین بچه اولتون دختر باشه خدا هم منو داد؟گفتم چرا خدا هم دوست داشت و شما رو داد.گفتی ولی من پسر دوست دارم. غذاهم درست میکنم میگی میخوام یاد بگیرم به بچم یاد بدم .اواخر پاییز هم ترشی درست کردم در خرد کردن گل کلم ها هویج کمکم کردی و همین را گفتی . فکر نکنم هیچکی به اندازه من از الان قربون صدقه نوه اش رفته باشه .هر موقع میگی...
23 دی 1396

گل پسر -قند عسل

سلام پسر نازم دیشب بردمت حموم وای خیلی بلا شدی اصلا نمیشه کنترلت کرد ابتدا گذاشتم تو وان اب بازی کردی نمیدونی چه سروصدایی راه انداخته بودی شالاپ شولوپ میزدی تو اب بی وقفه  ازت فیلم گرفتم.چند باری هم میخواستی خودت از وان بیای بیرون .   وقتی از وان بیرون اوردمت تا حمومت کنم چنان گریه کردی که هرکی ندونه فکر میکنه چی شده . بابا که از سرکار اومد گفتم دیگه من نمیتونم گل پسر را حموم کنم میترسم از دستم در بره و بیفته. راستی دیشب دیدم دو تا از دندون های نیش بالایی ات جوونه زدند نمیدونی چه ذوقی کردم  قربونت بشم الان شش تا مروارید کوچولو تو دهان خوشگلت روییدند. ...
21 دی 1396

8ماهگی ات مبارک

19/10/96 8ماهگیت مبارک عسلم سلام پسر نازنینم، گفتم برایت بنویسم از آنچه در دل دارم و نمی توانم بگویم… شاید مجالی نباشد که برایت بگویم… نمی دانم که اصلا این دلنوشته روزی چشمهای زیبای تو را زیارت خواهد کرد یا نه… نمیدانم آن روز ها کجایی و شبها در آغوش کدام یار آرامش را در می یابی و صبح ها با نسیم نفس کدام دوست بیدار می شوی… ولی مهم این است که الان شبهایم را با گرمای آغوش تو آغاز می کنم و صبح ها با صدای نفس تو روز را از سر می گیرم. نازنین پسرم همین که تو را دارم، بهترین هدیه ی دنیا را دارم، دیگر در بین ستاره ها به دنبال درخشان ترین ستاره نیستم در میان گلها به دنبال زیباترین گل نیستم تو ک...
20 دی 1396

گل پسر - قند عسل

هرروز شیرینتر میشی گل پسرم، یوقتایی میخوام فقط بخورمت ولی تموم نشیا دیشب رفته بودی پشت در و باهام دالی بازی میکردی تقریبا از 6 ماهگی می ایستادی الان چند روزه به وسایل میگیری و راه میری الان اینجایی یکدفعه میبینم انوری ماشالله به جونت شیطونیات هم حد وحساب نداره بابا همش میگه یه متر طناب نیاز داریم تا به ستون ببندیمش .امروزم چند تا مورچه امدند خونمون باهاشون بازی میکردی و چند تایی هم جان به جان افرین تسلیم کردند. دالی کردن با من: اولین بار بود مورچه میدیدی بیچاره مورچه ها: ایستادنت: ...
20 دی 1396

پیش دبستانی

روز اول: ریحانه و محمد طاها: جشن ورود به مدرسه: فعالیت های مدرسه:     اموزش خرید از بوفه: اولین تجربه خریدت بدون حضور من کاردستی ، درخت زمستانی: کاردستی با خمیر و رشته ماکارونی: درست کردن سجاده: نقاشی گروهی: کاردستی گروهی:ماهیان دریا   ...
18 دی 1396